توصیه یک مهندس زلزله: از تهران بروید، زلزله بیاید، فاجعه سه‌قرن اخیر رخ می‌دهد

توصیه یک مهندس زلزله: از تهران بروید، زلزله بیاید، فاجعه سه‌قرن اخیر رخ می‌دهد


استاد پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسی از پایتخت نشینان خواست که این شهر را ترک کنند.

در پی زلزله ۵.۲ ریشتری دیشب در تهران پروفسور فریبرز ناطقی‌الهی، مهندس زلزله، بنیانگذار مقاوم سازی و مدیریت بحران و استاد پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسی به خبرآنلاین گفت: سالهاست دارم می‌گویم در تهران زلزله خواهد امد و بارها گفته‌ام اگر آن زلزله مطرح رخ دهد، بزرگترین فاجعه ٣ قرن اخیر رخ می‌دهد.

او در رابطه با اینکه مردم چه راهکاری می‌توانند داشته باشند افزود: مردم تا می‌توانند از تهران مهاجرت معکوس داشته باشند و از مسولین مطالبه شهر ایمن داشته باشند. متخصصان، اطلاعات را به جامعه انتقال دهند هرچه که هست دوران انتقالی بیان تدریجی خطر گذشته است و باید مردم از خطر واقعی بصورت مستقیم اگاه باشند. در رابطه با مسئولین، دیر است ولی شهر تهران را کوچک کنید، وام‌های مقاوم سازی بدهید، مدیریت بحران کنونی را پاک و مجددا طراحی کنید با جدیت تمام. موضوع شوخی بردار نیست.

ناطقی الهی چند روز پیش هم در این رابطه گفته بود: یکبار به مردم تهران گفتم اگر می‌توانند از تهران بروند، این حرف دل من است. من هم اگر می‌توانستم بدون شک دست خانواده و مادرم را می‌گرفتم و از این شهر می‌رفتم.

این استاد نمونه کشوری افزود: اصل قضیه این است که دولت وظیفه‌ی بسیار حساسی دارد که آن را نادیده می‌گیرد، در تهران شهرداری، شهرداری مناطق و شورای شهر کلید اصلی این شهر هستند. من در تمام بحث‌ها گفتم که توسعه تهران در توقف توسعه تهران است! یعنی تهران نباید به سمت گسترش برود.

ناطقی الهی در رابطه با اینکه اگر در پایتخ زلزله ۷.۲ ریشتری بیاید چه اتفاقی می‌افتد گفت: ببینید زلزله یک مسئله پیچیده‌ای است، یک زلزله ۷.۲ در تهران یک سناریو وحشتناک غیرقابل تجسم است. به نظر من اصلا دربارش فکر نکنیم چون ابعادش قابل تصور نیست، آسیب پذیری به پارامترهای مختلفی بستگی دارد مثل محتوای فرکانسی، طول مدت زمان رخ داد و یکی قدرت زلزله. باز بستگی دارد بستر خاک چه باشد، خاک تهران با کردستان تفاوت دارد. خاک ما از شمال تهران تا جنوب تهران ۱۵۰ تا ۳۰۰ متر آبرفت است، اینجا اتفاقات مختلفی می‌افتد،. پس نمی‌توان خیلی نسخه پیچید.

استاد پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسی ادامه داد: ولی تصور مهندسی من این است که بزرگترین فاجعه ۳ قرن گذشته در تهران رخ می‌دهد. در یک سخنرانی هم گفتم شاید بزرگنمایی هم کرده باشم ولی گفتم باید مثل چرنوبیل ماشین‌های بتون اینجا را مسدود کنند، اگر پارامترهایی که نگرانشان هستیم با این ساخت و سازی که داریم، با این شریان‌های حیاتی، با این توان مدیریت از نظر من فاتحه تهران باید خوانده شود. بارها بر اساس مطالعاتی کردم گفته‌ام که مثل چرنوویل باید کامیون‌های بتن را آورد و تمام شهر را با بتن پر کرد.

ناطقی‌الهی در رابطه با علت این پیش‌بینی وحشتناکش گفت: چون در این حالت، تحت هیچ شرایطی ما امداد، نجات، جستجو، آزاد کردن مردم از زیر آوار، حمل و نقل و ... نداریم و باید منتظر آمار وحشتنانک مرگ و میر، موش‌های تهران، آتش‌سوزی بعد از زلزله و ... باشیم. من همیشه گفتم که درباره بعد از زلزله وقتی چشمانم را می‌بندم شهر را با آتش می‌بینم. در ۹۰ درصد خانه‌ها علمک‌ها پشت دیوارهای آجری هستند که خواهند ریخت و پشت این دیوارهای آجری هم کنتر برق وجود دارد. دیوار آجری می‌ریزد علمک می‌شکند، برق جرقه می‌زند و تا تخلیه گاز تهران بزرگ بخواهد صورت بگیرد ما سوختگی وحشتناکی خواهیم داشت. فرض کنید ۲۰ درصد ساختمان‌ها سالم باشد، شهری که ۸۰ درصدش از بین رفته و شریان‌های حیاتی دیگر در خدمت نیست دیگر به چه دردی می‌خورد؟

تاریخچه کاندوم

قدیمی‌ترین اشاره به کاندوم مربوط هزار سال قبل از میلاد مسیح است و اشاره به کاغذهایی ابریشمی دارند که روغن اندود شده‌اند. در تصاویر به جا مانده از تمدن مصری‌ها هم نوعی از حفاظ در نوک آلت مردان مشاهده شده است. نقاشی‌های روی غارها نیز با حدس و گمان به استفاده از کاندوم اشاره دارد. تاریخچه کاندوم در اروپا از قرن شانزدهم میلادی آغاز می‌شود. در سال 1540 که بیماری آمیزشی سفلیس همه گیر شده بود، پزشکی ایتالیایی به نام گابریل فالوپیو، کاشف لوله‌های رحم یا لوله‌های فالوپ، درباره سفلیس نوشت و استفاده از کیسه چندلایه پارچه‌ای خیسانده شده در محلولی از نمک یا گیاهان دارویی را برای مردان علاقه‌مند به آمیزش جنسی توصیه کرد. بعدها در دوره رنسانس ساخت کاندوم از روده و مثانه حیوانات متداول شد اما این کاندوم‌ها گران بودند و دسترسی به آن‌ها مشکل بود و در نتیجه اغلب هر کاندوم چندین بار استفاده می‌شد. هنگامی که چارلز گودیر در سال 1844 فرایند ولکانیزاسیون لاستیک یا افزودن گوگرد و سایر مواد شیمیایی به لاستیک را ابداع کرد و اعلام کرد که این فرایند آن را انعطاف پذیرتر می‌کند، ناخواسته باعث آغاز عصر کاملاً جدیدی در پیش گیری از بارداری با ساخت کاندوم‌های لاستیکی شد. کاندوم‌های لاستیکی قابلیت کش‌آمدن داشتند و مانند کاندوم‌های روده گوسفند به سادگی پاره نمی‌شدند. با این حال کاندوم‌های لاستیکی هنوز بسیار ضخیم بودند، و مشکل استفاده چندباره به جای خود باقی بود.

اختراع لاتکس در دهه 1920 تحول جدیدی در استفاده از کاندوم را به وجود آورد. کاندوم‌های لاتکس مستحکم‌تر و نازک‌تر از کاندوم‌های لاستیکی بودند و تاریخ انقضای 5 ساله (در مقایسه با سه ماه برای کاندوم لاستیکی) داشتند و مهمتر این که با توجه به ارزان بودن‌شان یک‌بارمصرف بودند. استفاده از کاندوم با به بازار آمدن قرص‌های پیش گیری از بارداری در دهه 1960 کاستی گرفت، اما در دهه 1980 با ظهور بیماری ایدز دوباره فروش کاندوم بالا رفت.

باتوجه به این که لاتکس باید به صورت تازه استفاده شود بیشتر کارخانه‌های آن در مالزی، تایلند و یا دیگر کشورهای استوایی که دارای دسترسی مستقیم به لاتکس هستند تأسیس می‌گردند.





جشن تولد شما در روز تولد شما

فهرستی از بهترین سایتهای ایران

گاهنامه <BR>((خدایا چنان کن سرانجام کار  که تو خشنود باشی ما رستگار))

گزارش مقدماتی زمین‌لرزه

بزرگی: 5.2
محل وقوع: مرز استانهای تهران و البرز - حوالی ملارد(تهران)
تاریخ و زمان وقوع به وقت محلی: 1396/09/29 23:27:37
طول جغرافیایی: 50.96
عرض جغرافیایی: 35.69
عمق زمین‌لرزه: 7 کیلومتر

نزدیک‌ترین شهرها:
3 کیلومتری ملارد (تهران)
7 کیلومتری مشکین دشت (البرز)
9 کیلومتری شهریار (تهران)

نزدیکترین مراکز استان:
16 کیلومتری کرج
39 کیلومتری تهران

وقوع زلزله 5/2 ریشتری در تهران+ جزئیات و فیلم

مرادی از مرکز لرزه‌نگاری کشوری گفت: زلزله‌ای به بزرگی حدود ۵/۲ ریشتر در حد فاصل استان‌های تهران و کرج، حوالی مشکین دشت، را لرزاند. قدرت دقیق زلزله تا دقایقی بعد اعلام می‌شود.
 
ادامه مطلب ...

نام اپیزود : یاد بعضی نفرات در گردش فصول

پاییز که می‌شه ما بی‌اختیار می‌ریم اتاقِ جمشید. پاییز یه‌هو می‌آد، توو یه‌روز، مثل بهار و بقیه. صپ زود بیدار می‌شی می‌بینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ که برپا در دیده می‌کند. ما هم مثل عوام‌الناس، مثل سیاوش قمیشی و کریستی برگ عقیده داریم پاییز دل‌گیره. شباش صدای بوف می‌آد. به جمشید می‌گیم: سر معرکه مهمون نمی‌خوای دل‌مون گرفته؟ می‌گه: بابا کجاش دل‌گیره؟ نگا نارنگیا رُ ، نگا نارنجیا رُ ، به‌زبانِ حال با انسان سخن می‌گه. خرمالو رُ ببین. می‌گم: جمشید نارنجی چیه؟ مهر، آبان، وای از آذر؛ چه‌جوری بگذرونیم امسالُ ؟ تولد جمشید آبانه. خب معلومه خوشش می‌آد. راه می‌ره می‌گه: دنیا یعنی محاسنِ پاییز. می‌گم: خب مثلا چارتا مثال بزن از این محاسن. می‌گه دلبر لباس قشنگا رُ از توو گنجه درمی‌آره، پایین کمی لخت، بالا کت و کلفت، آدم حظ می‌کنه. می‌گم: اولا چش‌تُ درمی‌آرما، دوما این‌که نصفش معایبه، حیف تابستون نبود که همه‌ش لخت؟ یه چای می‌ریزه می‌ذاره جلومون، می‌گه: حالا دلبر هیچی، شبا رُ چی می‌گی؟ مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟ پاییز همه‌ش شبه دیگه. نصف روز غروبه. می‌گم: آقا ما دو سّاعت شب بسّ‌مونه، زیادم هست. می‌خوایم زودتر بیدار شیم تموم شه. یه چراغی می‌ذاریم اون گوشه تاریک‌روشن می‌شینیم ستاره می‌شمریم تا سحر چه زاید باز. می‌گه چایی از دهن افتاد. جمشید اگه پاییز این‌قدی که تو می‌گی خوبه، چرا ما هر سال روز اول پاییز دل‌مون خالی می‌شه؟ همه به این زردی و نارنجی نگاه می‌کنن حال‌شون جا می‌آد، چرا ما بلد نیستیم؟ چرا همه رفته بودناشون رُ می‌ذارن برا پاییز؟ چرا پاییز هیشکی برنمی‌گرده؟ جمشید یه سیبیل نازک داره، سفید شده، خیــــلی ساله این‌جاس، همه‌ی پاییزای آسایشگاه رُ دیده. می‌گه: این درخت بزرگه نا نداره، وگرنه بهت می‌گفتم پادشاه فصل‌ها یعنی چی. می‌گم: جمشید یادته هف‌هش ده سال پیشا، این زن و شوهر اتاق بغلیه رُ ؟ یارو سیبیل از بناگوش دررفته‌ رُ می‌گم، واسه خودش هیبتی داشت قدیما، خوب باهم چسبیده بودن، آبان بود یا آذر، ماه آخر پاییز، که مدیریت قدیمی درُ با لگد شکست رفت توو، دید دست همُ گرفتن، تیکه و پاره، رفتن که رفتن. پاییز نبود؟ یه قلپ چای می‌خوره، می‌گه: آره یادمه. جمشید اون یارو که ته راهرو می‌شست، سرشُ می‌کرد تووحقوق‌بشر چی؟ همین وختا بود دیگه. بهش می‌گفتیم داداش حیف تو نیست؟ برو دنبال یه کار آبرومند. یه کلمه هم حرف نمی‌زد، هی فقط یواش می‌گفت: همینه آبرو. لاغر بود. اصن نفهمیدیم چرا آوردنش قاطی ما. یادته در حیاطُ زدن، رفتیم وا کردیم، کسی نبود. گذاشته بودنش پشت در، بی‌حقوق، با چشِ بسته، آبروشم دستش بود. پاییز بود بابا.جمشید پا می‌شه می‌ره کنار پنجره، فک می‌کنه ما حالی‌مون نیست. هرسال همینه کارش. می‌گم: جمشید ما چرا تا این زرد و قرمزا رُ می‌بینیم بند دل‌مون پاره می‌شه؟ پس کدوم رنگا قراره حال ما رُ خوب کنن ما مرخص شیم بریم پی کارمون؟ اون یکی رُ یادته رشید بود؟ دستاشُ تکون می‌داد. با عینک و سر فرفری وسط راهرو می‌گفت: لبت کجاست که خاک چشم به‌راه است. یه‌بارم خیال کردیم داره واسه دلبر می‌خونه، نزدیک بود سیراب شیردونش کنیم. چی شد اون؟ عشق صف نونوایی بود. هرچی از مدیریت پرسیدیم جواب سربالا داد. پاییز نبود؟ همین وختا بودا جونِ تو، که دیگه از نونوایی برنگشت، آخرم ورداشتن یه ورق کاغذ چسبوندن پشت شیشه، که خودسر شده، اشتباه شده باس ببخشین. آدم به‌دلش چطوری حالی کنه که اشتباه شده؟ جمشید نشسته رو زمین، کنار دیوار، تکیه داده، خیره به روبه‌رو. عین هر سال. می‌شینم کناردستش، پای دیوار، می‌گه وردار یه نارنجی بزن رها کن این حرفا رُ . دوتا پر نارنجی می‌ذاریم کف دست‌مون، دراز می‌کنیم جلوش، بیا تو هم بزن. یارو غریبه‌هه می‌گه: چیه؟ با کی کار داری؟ می‌گم: جمشید خودتُ لوس نکن بابا، نارنجی رُ بزن بلند شو بریم توو حیاط. می‌گه: جمشید کیه دیوونه؟ بده بینم اون داروی نظافتُ، خودتم برو پی کارت. اللهم صل علی محمد و آل محمد… نشسته، تکیه به‌دیوار، می‌گم: اگه نیای تنها می‌رمـا. تولد جمشید آبانه. عین همون آبانی که هرچی در زدیم وا نکرد. نشست کنار دیوار، خیره موند تا پایــــیز هر سال. رفتیم به مدیریت گفتیم: ببخشین چرا اسم جمشید ُ توو این کاغذتون ننوشتین؟ گفت: جمشید کدوم بود؟ گفتیم: همون که تولدش آبانه. حالا هم آبانه دیگه. پس چرا نیست؟ اینم پاییز. جمشید می‌گه: یه چای دیگه بریزم؟ می‌گم: چای نمی‌خوام، بیا بیشین پاییز خیلی یادت ُ می‌کنم. از پنجره اتاق می‌بینم‌اش وسط حیاط، زردا و نارنجیا رُ با پا هم می‌زنه، می‌خنده، می‌خونه: پادشاه فصل‌ها پاییز…

اپیزود ۱۶

  • نام اپیزود : یاد بعضی نفرات در گردش فصول
  • حجم فایل : 6.41 مگابایت
  • مدت زمان :   7:00
  • دانلود
 
ادامه مطلب ...